ما ماندیم و عشق به قلم مرضیه نعمتی
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۱۴۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
مجتبی در حالی که کمپوت گیلاس را باز میکرد، گفت:
ـ دست مهمونا درد نکنه که مرتب برای عباس کمپوت میارن.
مهناز خانم در حال سبزی پاک کردن گفت:
ـ خوش به حال تو میشه دیگه... عباس که خودش لب نمیزنه!
ـ خودتم میخوری مامان خانم!
ـ نه به اندازه تو!
عباس از اتاق بیرون آمد و عصا به دست به طرف در خانه راه افتاد. مهناز خانم و مجتبی با دلسوزی به او نگاه کردند و مهناز خانم گفت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
سپاس از لطفتون عزیزم
۳ ماه پیشآیدا
10خیلی پارت قشنگی بود 🥺❤️
۳ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنون گلم❤
۳ ماه پیشبهاره
00کنجکاوم بدونم بهار سهم کدوم یکی میشه 😂فقط امیدوارم عباس و ابراهیم با هم به خاطر بهار دعواشون نشه😂
۳ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
😄💞
۳ ماه پیشاسرا
10وعباس بالاخره نصفش پیدا🙏❤
۳ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
❤
۳ ماه پیشصالح زاده
00خیلی عالیه چند قسمت دیگه داره ؟
۵ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم ۷۱ پارت هست.
۵ ماه پیشFawtemeh
20به به غیرتی شدهههه😍💃🏻😅
۵ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
😍😍
۵ ماه پیش
لیلا
00مرسی از خوندن این رمان واقعا لذت میبرم